ساکسیفون در ختم
جامهدران شروعی بود برای جشنوارهای که امید میرفت مانند فجر 32 فمنیستی نباشد، اگرچه در مقایسه با خانه پدری که فیلمی به نهایت فجیع و بیمارگونه بود، جامهدران تصویری پُر غم و محنت از زنانی بود که در پی هم مآمدند و خوشبختی یکی باعث سیاهبختی دیگری میشد و این چرخه باطل، به دست تنها مرد مرکزی فیلم، رقم خورده بود.
سه پرده فیلم، به نام سه شخصیت زن ِ محوری نام گذاری شدهبود، ساختار اپیزودها انطور که باید یکدیگر همخوانی نداشت، اپیزود اخر، گوهر، به وضوح به نسبت به دو اپیزود اول خوش ساختتر بود، نماهای مناسبتری انتخاب کردهبود و حتی پرداخت شخصیت و بازی بازیگر نیز بهتر بود، همچنین تماشاگر منتظر نقطه ربطی میان اپیزودها بود، البته به جز دیالگ، مانند دیدن چهره زن ِ عجیب چادری که در اپیزود مهلقا مدام در پسزمینه است و مخاطب به انتظار است که تصویر صورت زن را در اپیزود گوهر ببیند.
پرداخت و پیشبرد داستان در هر سه اپیزود با دیالوگ همراه است ، به جز اپیزود آخر که احساسات و تصمیمات گوهر در رفتار و برخوردش با اطرافیاناش نمود پیدا میکند، فیلم با گوهر تمام میشود، بدبختترین زن ِ فیلم، مادر ِ دور افتاده از دختر که باز هم باید صبر کند شاید زنان و مردان دیگری برایاش تصمیم بگیرند و صلاح دیگران را مقدم بر دل و روح او قرار دهند.
هرگونه زنی از هر گونه مردی....
شیفت شب از همان نماهای نخستین سعی دارد به خورد تماشاگر بدهد که واقعهای مهیب در پیش است، از موسیقی هولناک استفاده میکند، گریم چهره زن را تغییر میدهد، فروتن، مرد مرموز و ترسناک فیلم گاهی در آسانسود و گاهی روی مبل دیده میشود، شیفت شب در اصل فیلم کوتاهی بوده که با اضافه کردن افراطی نماهایی از صورت نگران و غمگین لیلا زارع تبدیل به فیلم بلندی شده.
نیکی کریمی در مقام کارگردان از مقابل دوربین ِ خودش عبور میکند و به همین عبور هیچکاکیاش قناعت نکرده و ناگهان برای ناهید، شخصیت اصلی فیلم، شروع به تعریف داستان ِ زندگیاش میکند. زنان و زنان و زنان، هر زنی، به هراندازه که ساده و آرام و بیخبر به نظر آید باز هم از هر مردی در کارزار زندگی باتوانتر است.
زن از مرد و شوهر ِ زندگیاش بابت دوست داشتن کتک میخورد، کارگردان از صورت کتک خوردهی زن قابی زیبا و به یادماندنی میگیرد، با همان صورت او را در مقابل مردِ نزول خوری قرار میدهد که شوهر از او فراری است و باز هم زن پیروز میدان است. چه تفاوتی میکند که زن تا به حال چه کردهاست؟ کارگردان لزومی نمیبیند که به تماشاگر نشان دهد، مهم لحظه حادثه است که زن برمیخیزد، به همین سادهگی.
باز باران
کوچه بینام فیلمی است که اصرا دارد نمادین دیدهشود، قصه میگوید، شخصیتها را معرفی میکند، دانهگذاری میکند و در آخر پرونده هرکدام را میبندد، کوچه شهید بینام به نام پسرک عاشق ِ مرد ِ دوزنهی خطاکار میخورد، که از کودکی دیگر بهار دشت شقایق را ندیده.
هاتف علیمردانی پلهپله رشد میکند و میاموزد چهطور از پَس داستانی پُر شخصیت به همراه گرهها و لحظات پُر تنش آن بربیاید، کوچهبینام داستان چند روز یک خانواده متوسط است، علمیردانی حتی مکان زندگی انها را نیز میشناسد، شخصیتهای او شناسنامه دارند، اما در پس این قصه گویی دقیق، مانند به خاطر پونه تحقیر نهفته است، اگر در به خاطر پونه، تا حدودی این تحقیر در حاشیه بود، اینجا، اصل مطلب است.
مادر ِ زندهی جانباز ِ جنگ که کفنپوش است و تمام وقت خود را صرف دعاهای آوازگونه و آش پختن و نذری دادن میکند، مادری که با خدای خود درگیر است اما اصرار بر پرست افراط گونهی او دارد. پدر، مردی آرام و مهربان است که خود را خطاکار میداند، بابت امری حلال، اگر تا دیروز صیغه امری قبیح بود، در کوچه بینام، پدر بابت صیغه کردن زنی در روزهای سختی و تنهاییاش از دخترش حلالیت میطلبد، دختری که خود درگیر روابطی خارج از شرع و عرف است.
روابط طعنه به روابط فیلم من مادر هستم میزند و نام ِ فیلمی دیگر که به خاطرم نمیآید و نمیخواهم که بیاید، البته چه کسی در این کشور نمیداند مادران چشم انتظار ِ فرزند که حتی استخوانی برایشان نیامده چه کسانی هستند؟
روز اول جشنواره 33/ بهمن 93