زیر و بَم

آنچه می‌بینیم، آنچه می‌شنویم، آنچه می‌خوانیم.

زیر و بَم

آنچه می‌بینیم، آنچه می‌شنویم، آنچه می‌خوانیم.

۲ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

خداقوت مرد!

بادیگارد را دیدم، حس می‌کنم بیشتر از آژانس حتی دوست‌ش دارم، شاید به خاطر راضیه است، راضیه، راضیه، راضیه! سکوت معنی پاکی ندارد، گاهی کینه، گاهی نفاق، اما صبر، امان از صبر در کلام، چشم‌های پرحرف و لبان بسته. 

حیدر،مراقب شخصیت نظام است.

نفس نوشتنم در نمی‌آید.

لحظه‌ای بود، درد حیدر بودن، آخ از درد حیدر بودن و راضیه! آنجا که چادر کشید......

آاااادت نمیکنیم

سلام

جشنواره 94 شروع شد و برای ما در سینما ماندانا شروع شد، آنچنان راضی در حضور در این سینما نیستم، مخصوصا که پول سینمای درجه 1 دادم و سینما درجه یک نیست، اما نزدیک است، بسیار بسیار بسیار نزدیک، نزدیک و نزدیکتر از حتی شکوفه، در کل، من از سینما ماندانا و حوالیاش خوشم نمیآید. نقطه، غرهایم تمام شد.


فیلم آااادت نمیکنیم اولین فیلمی بود که دیدم، ضعف فیلمنامه! مکل همیشگی! خلاقیتی در کارگردانی وجود نداشت و البته انتظاری در ان حد هم نمی رسید، مسئله ناامیدی من در حین دیدن فیلم و در پایان فیلم بود، مغزم تمام تلاشش را میکرد که بهترین مدل معما و حل معما و غافلگیرکننده ترین جواب را پیدا کند اما فکر میکنم فیلم نامه نویس علاقه ای به این «ترین»ها نداشته و به نظرش همین که فیلمی بسازد با یک ایده مجهول مرکزی و چند شخصیت بلاتکلیف که پشت در خودشان را میزنند و زنهایشان وسواس دارند کافی است.

معرفی شخصیت نمیخواهد، چراکه مرد ماجرا سیگار میکشد، زن ماجرا خوش بو کننده در هوا اسپری میکند و این یعنی معرفی شخصیت، و باقیش هم مهم نیست.

ناامیدی درد بدی است، گاهی فکر میکنم فیلم نامه نویسها و کارگردانها درست است که ایده هایشان همه درونی و بدون ماجرا و فراز و فرود است اما پتانسیل عمیق تر شدن دارد. گاهی که به بد سلیقه گی معمارها و مهندسین داخلی، در داخل خانه ها نگاه میکنم، با خودم میگویم کاش میشد دست ببرم و دیواری را بردارم، سقفی را تغییر دهم، جای اتاق و سرویس و حمام را عوض کنم، اما نمیشود، بنا ساخته شده و بالا رفته، مثل فیلمها، ناامیدانه ساخته شده، پروانه گرفته و اکران شده، نمیشود به همین راحتی مشکلات شخصیت و ماجرا و داستان و حل مسئله را در انها درست کرد، همه چیز تمام شده، در ناامیدانه ترین حالت ممکن.