زیر و بَم

آنچه می‌بینیم، آنچه می‌شنویم، آنچه می‌خوانیم.

زیر و بَم

آنچه می‌بینیم، آنچه می‌شنویم، آنچه می‌خوانیم.

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حامد بهداد» ثبت شده است

روز ششم جشنواره - 17 بهمن 1392


 اشباحِ مهرجویی: من از آن دسته فیلم‌بین‌هایی بودم که از فیلم‌بازها یادگرفتم که باید هامون را دوست بدارم، باید خیلی زیاد هامون را دوست بدارم. تا اینکه چند سال پیش نقد شهید آوینی را بر هامون خواندم و مثل پسرک کتاب سه‌پایه‌های جان کیستوفر فهمیدم می‌توانم به شک و تردید‌هایم ایمان بیاورم و مستقل فکر کنم. مهرجویی دیگر برایم همان مهرجویی نشد، اگرچه سارا و لیلا هنوز هم دوست داشتنی بودند، مخصوصاً که تصور امین تارخ به جای آنتونی هاپکینز خانه عروسک جالب توجه بود.

ولی اشباح یک برداشت ضعیف بود، ظرافت شخصیت‌ها میان شتاب‌زدگی کارگردان گم شده بودند، مثل شخصیت خبیث نیمه مجنون ِ حسین معجونی که بازیش در حد لودگی یک کمدین دست چند به چشم می‌آمد. مهرجویی به خودش زحمت هیچ‌گونه بومی سازی نمایش‌نامه را نداده‌بود حتی در حد نام. گذاشتن نام اشباح بر روی فیلم نیز کج‌سلیقگی به تمام معنا بود، و در مقایسه با سارا و جزئیات قابل توجه‌اش اشباح یک ناامیدی دوباره بود.

آرایش غلیظ: از نظر ِ من حمید نعمت‌الله بی‌کم و کاست می‌سازد و مقدم دوست بی‌کم و کاست می‌نویسد، ولی آرایش غلیظ هم دچار شتاب‌زدگی شده‌بود. ایده گروهی با چنین مشخصاتی در باطن جالب توجه بود، همین قدر که کارگردان جرات کرده که بخشی از فیلمش را در جاده بسازد خود نوعی جسارت و تازگی به فیلم می‌بخشد.

گروهی متشکل از دو مرد دغل‌باز، پیرمرد معتاد، آقای برقی و بعد خانمی که تازه از یک شکست عاطفی خارج شده. تقابل این آدم‌ها جالب توجه است، مخصوصاً که من را به یاد Little Miss Sunshine می‌اندازد، ولی همان‌قدر که ایده‌ها بکر و ناب بود، پرداخت ضعیف و نپخته بود.

تعدد لوکیشن‌ها و استفاده از فضاهای مختلف یکی از نکات مثبت فیلم است، مخصوصاً در وضعیت فعلی سینمای ایران که بخش اعظم فیلم‌ها در یک ویلای دور افتاده و یا خانه‌ای اعیانی اتفاق می‍افتدد.

لازم است که دوباره آرایش غلیظ را ببینم.